روایتی از 9 دی 88
***************************
توی دل ها اضطراب و شور بود
حال و روز شهرمان ناجور بود
راوی آن شب اندکی تشویش داشت
کوچه ی ما فتنه ای در پیش داشت
پیش رو مِه بود و پشت سر غبار
قلبمان در سینه می زد بی قرار
از چه گویم؟ اختلال خیر و شر
سال جنگ نرم، سال خیر و شر
یک نفر آمد نقاب سبز زد
مدتی خود را به خواب سبز زد
آن بدل کار سراپا ادعا
حرف می زد بین ما با ادعا
از غزل می گفت و شعر و شاعری
ادعایش ادعای سامری
بین مان با نقشه و نیرنگ ها
فاصله انداخت تا فرسنگ ها
راوی آن شب باز هم تشویش داشت
کوچه ی ما فتنه ای در پیش داشت
پیش رو مه بود و پشت سر غبار
اسب آمد؛ آری اما بی سوار
خیر و شر بود و شکاف و فاصله
گریه بود و سوت و دست و هلهله
ظهر روز فاجعه ما و حسین(علیه السلام)
ارتباط سبز آقا(مدظله) و حسین(علیه السلام)